سندی و باب اسفنجی در کمال ناباوری متوجه می‌شوند که یک شرکت شیطانی و مرموز تصمیم دارد شهر محبوب آن‌ها، بیکینی باتم را نابود کند. حال سندی و باب اسفنجی وارد یک ماجراجویی هیجان‌انگیز شده و به زادگاه سندی در تگزاس سفر می‌کنند تا قبل از تمام شدن زمانشان، از خانواده سندی برای نجات پاتریک، اختاپوس، آقای خرچنگ و سایر ساکنین شهر بیکینی باتم کمک بگیرند اما…
بسیاری از سالها پیش ، تا حدود 20،000 ، اندکی شعبده باز به نام Scrat می خواست یک بلوط بلوط را در یخ مخفی کند. اما آنچه انجام می دهد ، ایجاد یک فاجعه نیمه است که باعث می شود همه حیوانات از جنوب به سرزمینهای گرمتر مهاجرت کنند. خوب ، آنچه همه می گویند ، همه ، نه. زیرا یکی از اینها برعکس است: این ماموت مادفرد است ، گرگ تنهائی که تنها با افتخار سرگردان است و فقط به شمال می رود زیرا دیگران به سمت جنوب می روند.
سارلی و دوستانش متوجه می‌شوند که شهردار قصد دارد با حقه بازی می‌خواهد یک پارک تفریحی بزرگ را در شهر بسازد که مشخص می‌شود که برای ساخت این پارک شهردار می‌خواهد محل زندگی سارلی و بقیه‌ی حیوانات را خراب کند حال لازم است تا یک بار دیگر سارلی با حیوانات دیگر متحد شوند تا نقشه شهردار را برای نابودی خانه‌ی آن‌ها به هم بزنند اما در این مسیر با مشکلات زیادی مواجه می‌شوند…
یک راکون به نام آرجی قصد دارد تمام ذخیره‌ی زمستانی دوستش که یک خرس است را بدزدد. اما حین این کار خرس از خواب بیدار می‌شود و آرجی که هول شده است باعث می‌شود که همه‌ی غذاها از غار که بالای کوه است سقوط کند و نابود شود. خرس او را تهدید می‌کند که اگر تا کامل شدن ماه غذاهایم را برنگرداندی تو را می‌خورم. آرجی حیران از غار خارج می‌شود و ناگهان گروهی از جانوران را می‌بیند و تصمیم می‌گیرد با تحریک آن‌ها که غذای انسان‌ها بسیار خوب است و… آن‌ها را وادار به جمع کردن غذا کند تا ناگهان شبانه فرار کند…
هنگامی که یک پرنده‌ی ماقبل تاریخ به نام آتل به سید مأموریت می‌دهد تا از تخم‌ها مراقبت کند، در این بین ناگهان یک خرگوش خبیث پیدایش می‌شود و مشکلاتی به وجود می‌آورد که…
سارلی از پارک محل زندگی خود رانده شده و مجبور است در میان شلوغی‌های شهر زنده بماند. دست بر قضا او غنیمتی گران‌بها می‌یابد…
یک سنجاب باهوش بنام فرانکی پس از فرار از باغ وحش، به جنگل بر می‌گردد تا پیش دوستانش باشد. اما هنگام برگشت متوجه می‌شود که تمام بلوط‌های او و دوستانش توسط یک کارخانه‌ی تولید لوازم آرایش دزدیده می‌شوند! حال فرانکی به همراه دوستانش تصمیم می‌گیرند تا جلوی این اتفاق را بگیرند…
Deep down in the Pacific Ocean in the subterranean city of Bikini Bottom lives a square yellow sponge named SpongeBob SquarePants. SpongeBob lives in a pineapple with his pet snail, Gary, loves his job as a fry cook at the Krusty Krab, and has a knack for getting into all kinds of trouble without really trying. When he's not getting on the nerves of his cranky next door neighbor Squidward, SpongeBob can usually be found smack in the middle of all sorts of strange situations with his best buddy, the simple yet lovable starfish, Patrick, or his thrill-seeking surfer-girl squirrel pal, Sandy Cheeks.
Thomas Timber Wolf is a timber wolf who fancies himself a smoothly sophisticated predator. However, for all his smooth talking ways, Thomas has a great deal of trouble dealing with his wilder neighbors. The fact that he reflexively roars "TIMBER!" and causes a tree to fall on his head whenever he says his name does not help either.
In the North of Scotland, far from bustling cities and gentle hills of the South, lies Europe's greatest wilderness – the Highlands of Scotland. Scoured by ice and weathered by storms, it may look bleak and lifeless, but wildlife is thriving in this unforgiving place, if you know where to look! In this stunning four-part series, narrated by Ewan McGregor, we meet ospreys, red squirrels, otters, dolphin and golden eagles – all struggling to turn adversity to their advantage and make a success of living in Scotland's living Wild Heart.
